کیان جونیکیان جونی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات جوجوی مامان

الهی مامان بلا گردونت بشه که یاد گرفتی دس دسی کنی

91/07/21 تیان توتولی من عزیزم فندق منو به آرزوم رسوندی گلم چند وقتی بود با گلم تمرین دس دسی میر کردم اما بهش توجه نمی کردی منم همیشه آرزوم بود دس دسی تو ببینم تو دلم قند آب میشد وقتی فکرمی کردم یه روز ببینم این روزو تا این که... 19 مهر 91 با مامان و مادر جون تور تهران بستی واسه پایان نامه من رفتیم خوابگاه پیش خاله جون وقتی رسیدی اولش غریبی می کردی و همش می خواستی بیای بغلم تا یواش یواش عادت کردی و با کل دخملای اونجا آشنا شدی چند تا خاله پیدا کردی به اسم زهره جون و ریحانه جون که خیلی دوسشون داشتی تا این که شب آخر که داشتیم باهات بازی می کردیم یهویی یه عالم...
25 تير 1392
1