کیان جونیکیان جونی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات جوجوی مامان

تابستانه

  92/04/05   این روزا هوا گرم شده مامانی هم سعی می کنه کیانشو ببره پارک تا پسرکم بتونه ازین هوای عالی استفاده کنه اینقده تو پارک ورجه وورجه می کنی که شب ساعت 9 لالا می کنی         ...
25 تير 1392

چه قدر تو شیرینی

92/03/28 عزیز دلم بعد مدتها دوباره سلام جونم واستون بگه آقا پسمل من دیگه یه پارچه اقا شده و چقدر روزگار زود میگذره... و من در شگفتم از خلقت خدا...انگاری همین دیروز بود که هر لحظه منتظر یه تکون یا یه علامت از طرفت بودم و الان کوچولوی من داره بزرگ میشه شیرینتر از عسل تو رو خدا ببین چقدر فندق بودی!   ...
25 تير 1392

اومدم با یه عالمه حرف

92/04/04 ناز نازیه من سلام گل من کم کم داری حرف می زینی الهی فدات بشم مامان چند روز داری واضح حرف میزنی تا چند وقت پیش بیشتر ریتم حرفا رو میزدی و یا ناخوداگاه حرف منو تکرار می کردی اما دو روز پیش چند تا کلمه رو ارادی گفتی مث: حمام:امام ماما بابا به به افتاد:اتتاد یک ماه پیش تو حموم تو وانت چپه شدی ازون به بعد از موم می ترسیدی اما کم کم بردمت حموم و اونجا باهات آب بازی کردم الان عاشق حمومی و دم به دقیقه جلوی در حمومی و هی میگی "امام" عاشق رورئکتی با وجودی که راه افتادی به محض این که چشمتو باز می کنی فوری می دوی میری توش میشینی به محض این که در یخچال باز میشه ب...
25 تير 1392
1