کیان جونیکیان جونی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات جوجوی مامان

دو سالکیت مبارک گل زیبا

سلام مامانی ایشالله خوب باشی شیرینم بیستم دی تولدت بود عزیز دلم که با پدر جون و مادرجون و دایی جون یه جشن کوچولو واست گرفتم کلی واسه فشفشه ها وق می کردی عزیز دلم   ...
3 بهمن 1392

کیانم سلام

سلام گل پسرم یه مدته به وبلاگت سر نزدم عشقم ببخش مامان مقشام که تموم شه دربست چاکرتم جونم واست بگه: حدود یه ماهه که جیشتو می گی، با وجودی که من اصرار نداشتم بهتو از پوشک بگیرم اما ازون جایی که پسمله گلی هستی من یه نیم قدم که برداشتم خودت حسابی همکاری کردی و داری از جمع نی نی پوشکی ها جدا میشی یه مدته داری سعی می کنی خودت با قاشق غذا بخوری حرف زدنتم خیلی پیشرفت کرده یه مدت بود اسم بابایی رو گذاشته بودی "مامانه" من مامان بودم و بابا "مامانه" بهت می گفتم کیانی بگو "بابا" نه مامانه و شما جوای می دادی هااااا بابا!....  نهههههه مامانه گاه که سرم تو درسه حواسم به شما نی...
22 آبان 1392

عکس های آتلیه 18 ماهگی شیرین تر از عسل

سلام عشقم نیمه دیگه خودم خیلی دوست دارم عشقم تو معنای زندگی منی زندگی بی تو هیچ چی نیست... جونم واست بگه عشقم به مناسبت 18 ماهگیت تو ماه رمضون امسال رفتیم آتلیه عکسیران پسملم کلافه شدی و اصلا همکاری نکردی البته خانم عکاس هم وسطاش باهات بازی کرد و کم کم گلم شروع کرد تو عکسا خندیدی نمونه ای از عکسات   ...
9 آبان 1392

کیان خوش زبون من

سلام مامانی سلام قشنگترین نعمت خدا مامانی این روزا مث طوطی شدی اینقده شیرین حرفای اطرافیانتون تکرار می کنی از دیروز یاد گرفتی اسم باباتو هی صدا می کنی چپ و راست داد می زنی "انییییییییییییییییر"ههههههه الان نشستی دونه های انارو میزاری دهنت و هی می گه "توشه" همه اطرافیانتو به اسم "مامان"صدا می کنی!پدر جون،مادر جون خاله جون و بابات همه ماما  هستن عاشق افشای مامان هستی کیانی به پشواز زمستون میره با لباسای جدیدش ...
12 مهر 1392

این روز های کیانم

سلام به پسرم تاج سرم عزیزتر از جونم جونم واست بگه این روزا کلی بلبل زبون شدی،پشت سر هم حرف می زنی دستاتو تکون میدی با یه قیافه حق به جانب چند روز پیش یه سفر سه روزه داشتیم مسیر سفرمون رشت تالش آستارا سرعین اردبیل تبریز بناب بانه بود طبق معمول یه پارچه آقا بودی فقط شیطنتای یه بچه رو داری هیچ موقع اذیتم نکردی الهی فدای مظلومیتت بشم مامان تو راه با بابایی داشتیم صحبت از بانه می کردیم غافل ازین که آقا در حال ضبط کردنه!وقتی برگشتیم ازت پرسیدم مامان کجا رفته بودی و جناب عالی با قیافه حق به جانب گفتی""آنه"" نمی دونی چقددددددددددددر اون لحظه دلم قنج میره ...
28 شهريور 1392

یادش به خیر وقتی سه ماهه بودی...

امروز اومدم یادی از گذشته ها کنم خدایا چقدر زود می گذره و من لحظه به لحظه شاهد قد کشیدن و بزرگ شدنتم مادر... اومدی تا همه کس مامان و بابات باشی عزیز نوروز 91 و طبق معمول پسملی ما لالا تشریف داره فدای لبخندت کچل من... سیزده به در 91 که رکوردتو شکستی و از ساعت 11 صبح لالا کردی تا وقتی برگشتیم یعنی 8 شب یه نفس خوابیدی مامانی گاهی میومدم دستمو جلوی بینیت می گرفتم ببینم دور از جونت نفس می کشی   همیشه عادت داشتی موقع لالا دستتو رو صورت می ذاشتی هفتم عید نودو یک رفتیم حموم قجر تو شهر خودمون قلقله بود پر از مسافر تو حموم آدمک هایی درست کرده بودن که تو هر حجره حموم در ...
9 مرداد 1392