کیان جونیکیان جونی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات جوجوی مامان

یادش به خیر پارسال این موقع چه روزایی رو گذروندم

91/10/11 مامانی ازون موقع که دی ماه شده یه حس و حال خاصی دارم چقدر روزگار زود می گذره و شما بزرگتر و آقاتر از روز قبل مامانی با کلی سختی شما رو به دنیا آورد پارسال این موقع مث جغد همش شبا بیدار بودم کل بدنم کهیر زده بود که دکیم می گفت حساسیته و هیچ درمونی نداشتم با وجود بخاری های روشن کل جونم گر برمی داشت و زخم میشد هر روزش واسم قد یه ماه می گذشت که با وجود انتظار دیدنت قابل تحمل میشد گلم خانم دکیم اوایل این ماه گفتن که اقا پسلیتن در خطرن و مامانی کل این ماه رو در صف سونوگرافی و NST گذروند و با وجود شب بیداری های من شما هم ناراحت بودی اون تو وقتی میرفتم NST باید 20 دقیقه زیر دستگاه می مون...
25 تير 1392

کیان جونی دندون پنجمت مبارک

91/10/08 کیان عزیزم پنجمین دندونت درومد گلم مبارکت باشه مامانی ماشالله چقدر زود بزرگ شدی تیکه بدنم داری از بالا دندونای کناریتو درمیاری خیلی بدغذا شدی مامانی،و یکی از سختترین کارای دنیا شده غذا دادن به شما،همه به من می گن با این غذاهایی که تو پسلیت می دی باید تا حالا یلی شده باشه واسه خودش اما من با جون و دل هر روز صبح ازون فرنی معجونیا و سوپ معجونی است می درستم ،ناامید نمیشم هر چی باشه در آینده واسه خودت مرد میشی و دوست دارم بنیه قوی داشته باشی گلکم اما از شیرین بازی هات بگم که دلم از جا کنده میشه فکرشو می کنم از فرط دوست داشتن بهله جونم بگه واسه نانایت در سطح تیم ملی حرفه ای میشه اول فقط خودتو تکون ...
25 تير 1392

وای چه حسی داشتم امروز...کیانم داره بزرگ میشه

91/09/14 پسرم تاج سرم چقدر زود داری بزرگ میشی گلکم و من چقدر راحت دارم این لحظات ناب رو از دست میدم امروز از خواب که بیدار شدی همش نق می زدی و من نمی دونستم چته آخه هم چیت ردیف بود. بعد یهو چشمت به لیوان آب افتاد که روی میز بود اومدی بغلم از روی بالا رفتی و لیوانو برداشتی و من ترسیدم اب روی خودت ملق کنی ازت گرفتم. گریه کردی و در یک عملیات ضربتی لیوانو از دستم به زور گرفتی و خودت از دستش گرفتی و لیوانو سر کشیدی. خدایا یعنی پسرم داره مستقل میشه و این بود اولین حرکت مستقل کیان جوجو ... دیروز داشتم فیلم مراحل رشدتو می دیدم چقدر زود گذشت.... ...
25 تير 1392

بعد از یه غیبت طولانی برگشتم

91/08/26 وایییییییییییییییی تیان توتولوی من خیلی وقته نتونستم واست بنویسم گلم عزیز دلم اینقده شیرین کاریات زیاد شده موندم از کجاش بگم سر تا پا عسل شدی اینقده شیرینی که زبون قاصره چه بگم موندم تو کار خدا از کارای گل پسرم بگم: تند تند نانای می کنی اولا فقط با قمبولات نانای می کردی الان همزمان دستاتم می چرخونی اول دقیق به نانای من نیگا می کنی بعد سعی می کنی ادامو در بیاری از دیروز هم بالاخره دندونای بالای گلم زده بیرون وای که چقدر این دندونای بالا سخت بود لثه گلم قد یه نخود شده بود تا اینکه دیروز شکافته شد و زد بیرون آدم تو قدرت خدا می مونه،دلم واسه پسلیم کباب میشه چ...
25 تير 1392

الهی مامان بلا گردونت بشه که یاد گرفتی دس دسی کنی

91/07/21 تیان توتولی من عزیزم فندق منو به آرزوم رسوندی گلم چند وقتی بود با گلم تمرین دس دسی میر کردم اما بهش توجه نمی کردی منم همیشه آرزوم بود دس دسی تو ببینم تو دلم قند آب میشد وقتی فکرمی کردم یه روز ببینم این روزو تا این که... 19 مهر 91 با مامان و مادر جون تور تهران بستی واسه پایان نامه من رفتیم خوابگاه پیش خاله جون وقتی رسیدی اولش غریبی می کردی و همش می خواستی بیای بغلم تا یواش یواش عادت کردی و با کل دخملای اونجا آشنا شدی چند تا خاله پیدا کردی به اسم زهره جون و ریحانه جون که خیلی دوسشون داشتی تا این که شب آخر که داشتیم باهات بازی می کردیم یهویی یه عالم...
25 تير 1392