کیان جونیکیان جونی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات جوجوی مامان

الهی مامان بلا گردونت بشه که یاد گرفتی دس دسی کنی

1392/4/25 8:56
نویسنده : مامان معصومه
217 بازدید
اشتراک گذاری

91/07/21

تیان توتولی من

عزیزم فندق

منو به آرزوم رسوندی گلم

چند وقتی بود با گلم تمرین دس دسی میر کردم

اما بهش توجه نمی کردی

منم همیشه آرزوم بود دس دسی تو ببینم تو دلم قند آب میشد وقتی فکرمی کردم یه روز ببینم این روزو

تا این که...

19 مهر 91 با مامان و مادر جون تور تهران بستی واسه پایان نامه من

رفتیم خوابگاه پیش خاله جون

وقتی رسیدی اولش غریبی می کردی و همش می خواستی بیای بغلم

تا یواش یواش عادت کردی و با کل دخملای اونجا آشنا شدی

چند تا خاله پیدا کردی به اسم زهره جون و ریحانه جون که خیلی دوسشون داشتی

تا این که شب آخر که داشتیم باهات بازی می کردیم یهویی یه عالمه ذوق کردی و شروع کردی به دس دسی

الهی قربونت برم

نمی دونی چه قدر خوشحالممممممممممم

تو عرش اعلا سیر می کنم

به جرأت میگم به یکی از ارزوهام رسیدم

پسرکم

شاید الان که اینو بخونی بگی چقدر آرزوهای مامانم کوچیک بود اما می بینی که

حتی دس دسیتم آرزوم بود........

پس قسمت می دم به پاکترین چیزای دنیا مث خودت

پسر خوبی باش

تو راه راست قدم بردار

همون طور که الان تو آرومی خوبی زبونزدی امیدوارم وقتی بزرگ شدی تو ایمان اعتقاد رفتار اعمال و کردارتم زبونزد بشی گلم

آمین



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)