کیان جونیکیان جونی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات جوجوی مامان

بعد از یه غیبت طولانی برگشتم

1392/4/25 8:57
نویسنده : مامان معصومه
130 بازدید
اشتراک گذاری

91/08/26

وایییییییییییییییی تیان توتولوی من

خیلی وقته نتونستم واست بنویسم گلم

عزیز دلم اینقده شیرین کاریات زیاد شده موندم از کجاش بگم

سر تا پا عسل شدی

اینقده شیرینی که زبون قاصره چه بگم

موندم تو کار خدا

از کارای گل پسرم بگم:

تند تند نانای می کنی اولا فقط با قمبولات نانای می کردی الان همزمان دستاتم می چرخونی اول دقیق به نانای من نیگا می کنی بعد سعی می کنی ادامو در بیاری

از دیروز هم بالاخره دندونای بالای گلم زده بیرون

وای که چقدر این دندونای بالا سخت بود

لثه گلم قد یه نخود شده بود تا اینکه دیروز شکافته شد و زد بیرون

آدم تو قدرت خدا می مونه،دلم واسه پسلیم کباب میشه چقدر داری زجر می کشی عزیز دلم

دیگه جونم واست بگه:

من شنبه ها که کلاسم تموم میشه بعد اون بیشتر خونه هستم دیگه وسط هفته تو خونه کلافه میشی

یه روز تو همین احوال بودی بهتو بردم رو ماشین لباسشویی تا در درو ببینی

همین که پنجره رو باز کردم یه نفس عمیق کشیدی و خیلییییییییییییی با احساس گفتی (دد)

وای که چقدر خوردنی شدیییییییییییییی

با اون دو تا دندون موشیت نمی دونی چه نمکی شدی که آخه


راستی 18 آبان با خاله سمیرا و هانا جون که از cape town از آفریقای جنوبی اومده بودن

رفتیم سر قرار خاله های تهران و نی نی هاشون

اما نی نی من تب شدید کرد و من کلا پشیمون شدم از رفتنم اما خیلی خوشحال شدم که بالاخره خاله های تیان توتولو رو دیدم غافل از اینکه تیان مامان رزوئلا گرفته بود و بعد 2 روز که تبت قطع شد بدنت قرمز شد


مامانت دورت بگرده

دردت تو  سر مامانت ایشالله دیگه مریضیتو نبینم گلم



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)