کیان جونیکیان جونی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات جوجوی مامان

عسل مامان سیزده ماهگیت مبارک گلم

1392/4/25 9:05
نویسنده : مامان معصومه
104 بازدید
اشتراک گذاری

91/11/20

نفسم امروز شما سیزده ماهه شدی

به سرعت برق داره می گذره و تو هر روز بزرگتر و بالنده تر از دیروز

اینقده شیرین شدی دیگه نمی دونم چه جوری توصیفش کنم 

جونم واست بگه 27 دی 91 گلم بیمارستان بستری شد 25 دی که از خواب بیدار شدم دیدم ای دل غافلللللللللل چه خرابکاری کردی بردمت حموم بشورمت دیدم خیلی مشکوکه تا این که تا شب اینقده همراه با بالا آوردن همراه شد که دیدم جوجم حسابی بی حال شده

فوری یه آژانس گرفتم بردمت پیش دکترت گفتن که هم می تونی خونه سرپایی کاراشو انجام بدی هم به حدی رسیده که می تونی بستریش کنی  ومن که از اسم بیمارستان تنم می لرزید و هم امتحانام در پیش بود ترجیح دادنم بریم خونه

رفتیم خونه مادر جون دو روز موندیم تا پدر جون بتونه آمپولاتو سر وقت بزنه

تا این که چهارشنبه 27 دی دیدم جوجم تب هم کرد و حسابی بی حال شدی و فقط نفس می کشیدی داشتم می مردم بدترین روزهای زندگیمو تجربه کردم تو اون چند روز

بردمت پیش دکیت گفت که اصلا معطل نکنم و مستقیم بریم بیمارستان قدس و بستریت کنیم

خدایااااااااااااااااا به حق همه مقدساتت دیگه پای هیچ مادری رو به خاطر مریضی نی نیش به بیمارستان باز نکن

شبش همش بالای سرت نشسته بودم و تن شویت می کردم

کلی دستتو سوراخ سوراخ کردن تا بهت سرم وصل کردن 4 شب بیمارستان بودیم و تو اون چند روز مدام سرم بهت وصل بود و مامانی با کلی سختی امتحاناشو داد تقریبا مث مرده متحرک شده بودم اینقده بهم سخت گذشت و همش غصه داشتم

یه چیز با مزه اونجا اینقده بهت سرم وصل کرده بودن وقتی هم که سرم نداشتی یه شارژر نوکیا همش تو دستت بود و من کلی حرص می خوردم که ای بچه سرم کمه این سیم شارژر چیه تو دستت!!!

و ازون به بعد همیشه تو خونه یه شارژر نوکیای سوزنی تو دستته

فدات بشم ای شارژر طلای مامان

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)